زهراساداتزهراسادات، تا این لحظه: 18 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره

زهراسادات

داستان اول

1392/3/24 11:37
213 بازدید
اشتراک گذاری

داستان اول : خرگوش و ظرف عسل

یک  روز خر گوش دید روباه را که از خانه اش  بیرون رفت0 خرگوش یواشکی به خانه ی روباه رفت . و به آشپز خانه رفت اما روی میز نان و پنیر بود. او به سمته کمدرفت اما در کمد هم فنجان و نعلبکی بود . ناگهان روی کمدظرف عسل   را دید. دستش را دراز کرد. تا عسل را بر دارد اما عسل ریخت.تمام تنش پراز عسل شد.خرگوش گفت: اگر بروم بیرون زنبورها فکر می کنند عسل آن ها را دزدیده ام.

 اگر اینجا هم بمانم روباه مرامی گیرد .خرگوش شروع به لیس زدن بدنش کرد اما هرچه لیس زد عسل ها پاک نشدند. نا گهان  به طرف جنگل دوید تا با برگ ها عسل ها را پاک کند اما فکر خوبی نکرده بود . همه ی حیوانات از خرگوش  می ترسیدند . خرگوش گفت : حالا که  همه از من  می ترسند خوب است روباه هم بترسانم . بعد پشت یک درخت پنهان شد . با آ مدن روباه خرگوش گفت : فریاد زد : هوم ... من یک هیولاهستم و برای نهار روباهای بد جنس را می خورم . هر و قت خرگوش روباه را می دید به روباه می گفت : هیولا تو را اذیت نمی کند.  

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

خاله مریم
18 خرداد 92 21:30
زهراسادات عزیز خاله
قالبـهای کودکانه کودک من با عکس کودک شمــا
5 تیر 92 22:09
سلام دوســـت جونا شما رو با افتخار به دیدن آلبــوم کلبه نـــی نی ها دعوت میکنم... قالبهای جدیدی اضافه شدن که دیدن اونها براتون خالی از لطف نیست اگر عکسهای با مزه و بیاد ماندنی و زیبایی از کوچولوتون دارید میتونید زیبا ترین کلبه رو برای وبلاگش طراحی کنید... مادام منتظر حضور مهربونتونهگل
سجاد
5 تیر 92 23:33
سلام باعث افتخار ماست که شما هم سجاد کوچولو رو حمایت کنید .
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به زهراسادات می باشد